زیگموند فروید بر اساس اظهارات خودش یک یهودی دیر باور» ، منکر خدا و عمیقاً غیر مذهبی» است و حتی ظاهراً به ادیان زمان خودش احساس تنفر داشته است و سیستم مذهبی را دشمن می پنداشته است.
نگرش منفی فروید نسبت به دین، بخصوص اعمال مذهبی یهود، تا آنجا بود که برای پرهیز از تشریفات مذهبی در مراسم ازدواجش، تصمیم به تغییر آیین خودش گرفت و بعد از ازدواج نیز همسر و فرزندانش را از آیین ها و سنن مذهبی دور نگه داشت.
از نگاه وی، دین در نهایت چیزی نیست جز روانشناسی که به جهان بیرون فرافکنی شده است» و معتقد است که خدای شخصی به لحاظ روانشناختی چیزی نیست جز پدری متعالی». در واقع از نظر فروید ریشه دینداری را باید در درماندگی درازمدت کودکی و نیاز او به کمک بجوییم و چون کودک بعداً در می یابد که در مواجهه با نیروهای عظیم حیات به راستی تا چه حد درمانده و ضعیف است، خود را در همان وضعیت بچگی احساس می کند و می کوشد تا ناامیدی خود را با برگشت به نیروهایی که در کودکی از وی حمایت میکردند، محو گرداند.
علاقه ی ویژه زیگموند فروید، سرچشمه دین در نوع بشر» بود. وی در نخستین کاری که در این رابطه منتشر کرده است به شباهت های میان مراسمات مذهبی و اعمال روان رنجورانه میپردازد و همچنین معتقد است که شکل گیری دین نیز متکی بر منع و طرد برخی تکانه های غریزی است». لیکن در این مورد تکانه های منع شده منحصراً جنسی نیست؛ بلکه شامل انواع تکانههای خودخواهانه و از لحاظ اجتماعی زیانمند نیز هست. با این حال نتیجه بسیار مشابه اعمال روان رنجورانه است.
منبع:
کتاب روانشناسی دین
اثر: دیوید ولف
ترجمه:دکتر محمد دهقانی
درباره این سایت